يك جرعه معرفت – جلسه مورخ ۰۲-۰۶-۱۳۹۴

نويسنده:        زمان انتشار :  31 آگوست 2015  12:43      تعداد بازديد :  1,925 بازديد       

يك جرعه معرفت – جلسه مورخ ۰۲-۰۶-۱۳۹۴

 

 سلسه نشستهاي جوانان محفل فدائيان حضرت علي اكبر (ع)

يك جرعه معرفت
زمان :۱۳۹۴/۰۶/۰۲
مكان:  منزل محمد نريماني (محمد رضا)

تصاوير محفل جوانان فدائيان حضرت علي اكبر (ع) وب سايت خاندان نريماني - WWW.NARIMANIHA.IR

تصاوير محفل جوانان فدائيان حضرت علي اكبر (ع) وب سايت خاندان نريماني - WWW.NARIMANIHA.IR

وقتي از امام رضا(ع) مي خواهيم صحبت كنيم وجوه متعددي امام رضا(ع) در ذهن ما دارند كه هر كدوم قابل توجه است:

  • از وجوه قابل تامل در مورد امام رضا(ع)اين است كه  ايشان تنها امامي بودند كه از ديار عرب به ديار عجم امده اند در ايران به صورت دائم  بين مردمي با فرهنگ متفاوت ساكن شده اند.

 

  • از وجوه متفاوت كننده ديگر امام رضا(ع) و ساير اهل بيت اين است كه اغلب خلفا و حاكمان زمانه ساير اهل بيت ادمهايي بودند كه از لحاظ بهره هوشي و سواد خيلي جايگاه خاص نداشتند ولي مامون آدم كاملا خاصي بود. همين را براي شما بگويم كه مامون به پنج زبان مسلط بود و به تمامي علوم زمانه اش مسلط بود. بهتر است بگويم بعضي از علوم مسلط و به بعضي دستي بر آتش داشت.

اگر ما مي گويم امام رضا(ع) غريب الغرباست ربطي به زائر و بارگاه و حرم و كبورتر و چراغهاي حرم ندارند علتش چيز ديگيري است.

امام رضا(ع) را از شهر آبا و اجداشان جدا كردند، مردمي كه در مدينه زندگي مي كردند نسل در نسل پيامبر و اولاد پيامبر ديده اند و مي‌شناختند اما مردم  ايران درديار طوس هستند اسم امام  را فقط شنيده اند و اغلب آنها نه خودشان نه ابا و اجدادشان امامي را درك نكرده اند. لذا ادب محضر امام و بهره بردن خدمت امام رضا(ع) خيلي محدود شده و يكي از غربت هاي بزرگ اين است كه عالمي باشد ولي كسي نباشد كه بتواند از علم او بهره ببرد.

((شما فرض كنيد يه دانشمند هسته ايي درجه يك مثال احمدي روشن تو كشور ما باشد ولي تمام سيستم هسته ايي ما پلمپ باشد اين ميشه غربت يك دانشمند كسي كه تونست با تلاش خودش برسه به غني سازي اورانيوم ۲۰ درصد و …))

امام رضا(ع) معروفند به عالم آل محمد(ص) ممكن است اين سوال براي ما پيش بيايد مگر ساير اهل بيت ما عالم نبودند چرا امام رضا(ع) معروف شدند به اين نام؟

جواب اين است كه جنگها با امام رضا(ع) جنگهاي علمي بود ولي جنگ با امام حسين(ع) با نيزه و شمشير بود، جنگ با امام حسن(ع) با تخريب شخصيت و خانه نشين كردن و جدا كردن اطرافيان بود،  جنگ با امير المومنين(ع) جنگ مسلمانان و مسلمان نماها بود و …. جنگ با امام صادق جنك تحريفها در دين بود…  و جنگ با علي بن موسي الرضا (ع) جنگ علم با علم بود منتها علم دنيايي با علم الهي ((مامونم در بين بني عباس معروف شد به عالم بني عباس اما علم مامون از نوع علم دنيوي و علم امام رضا(ع) علم لدوني و الهي ))

مامون تمام تلاشش بر اين بود كه امام رضا(ع) را به نحوي تحقير كند لذا علت غربتهاي امام رضا(ع) اينطور مي توان گفت:

  • يكي تلاشهاي مامون بود
  • بعد از اقا موسي بن جعفر(ع) شيعيان چندين دسته شدند.

  آقاموسي بن جعفر(ع) در بين مردم افرادي را بعنوان امين و معتمد خودشان معرفي كردند اينها وجوهات و هديه هاي مردم براي اقا مي آمد را جمع مي‌كردند و بدست آقاي مي رساندند. زمانيكه  آقا موسي بن جعفر(ع)  از دنيا رفتند يكي دو نفر از اين افراد پاهايشان لغزيد و تمام اموالي كه مربوط به امام بود و مردم داده بودند را به اين بهانه كه امام از چشمها غايب شدند و ما مامور حفظ و نگهداري اين اموال هستيم براي خودشان تصرف كردند و منكر امامت امام رضا(ع) شدند كه امام رضا(ع)نيز آنها را لعن كردند. و يك عده حرف آنها را پذيرفتند هفت امامي (واقفيه) شدند  و امامان بعد را قبول ندارند و اينگونه  عده اي از امام جدا شدند.

 

  • عده ديگري بخاطر اينكه امام رضا(ع) تا ۵۰ سالگي  بچه دارنشدند همين امر را بهانه كردند و گفتند مگر مي شود امام در وجودش نقصي داشته باشد و بچه دار نشود و اين امر باعث شد اعتقادشون به امام ضعيف شود.تا زماني كه اقا جواد الائمه (ع) بدنيا امدند امام رضا(ع) فرمودند مولودي مبارك امد چرا كه با به دنيا امدن آقا جواد الائمه (ع)  جواب شبه و تفرقه افكني خيلي ها داده شد و اثبات شد كه  امام بيمار نيست و نقصي در وجودشون نيست. با اين شبه عده ديگري نيز از امام جدا شدند.

 

در اين زمان به قول معروف مامون از اين اب گل آلود ماهي گرفت و شروع كرد بگويد پسرعموي عزيز من علي ابن موسي بايد كنار من باشه تا من از فيض وجود او استفاده كنم.

(( بني عباس – عباس عمومي پيامبر  هست كه اينها خودشون پسر عموي امام ميدانند. خود عباس فرد بسيار مومن بود ولي نسل او اينگونه شد.  روزي عباس نزد پيامبر امد و گفت خوابي ديده ام كه از بدن من زنبورهايي خارج شدن و بر روي منبر شما نشستند. پيامبر فرمودند: مي ترسم كه از نسل تو  به نسل من آزار برسد كه همين اتفاق افتاد.

اين را بايد گفت هميشه اينطور نيست كه همه چيز وابسطه پدر و مادر باشد. مثلا ابابكر آدم پليدي  بود ولي پسرش محمد ابن ابابكر شخصي بود كه امير المومنين مي فرمايند محمد ابن  ابابكر نور چشمان من است.هميشه اينطور نيست هر كسي كه بد است قانون باشد كه فرزندان او هم بد باشند يا هركسي خوب است قانون عالم اين باشد كه فرزندان او نيز خوب باشند. جعفر كذاب پسر امام بود ولي ادعاي امامت كردو پسر نوح پسر پيغمبر بود و…))

……… مامون از اين آب گل آلود ماهي گرفت و باتعبير پسر عمومي من بايد كنار من باشه شروع كرد و در ابتدا نامه هاي فراواني به امام رضا(ع) نوشت امام اعتنا نكردند و نهايتا نامه ايي در قالب تهديد به همراه شخصي فرستاد  و به او گفت مي‌روي علي ابن موسي را به روشي كه مردم احساس كنند كه او را سردست گرفته و به ميل خود عظيمت كرده اينجا مي آوري .

امام رضا (ع) به ناچار از مدينه خارج شدند از همان زمان حركت امام يك حركت سياسي را شروع كردند. حركت، زندگي  و شخصيت امام رضا(ع) يك درس براي همه ما دارد سياست و ديانت با هم ديگر عجين  است و  اصلا نمي‌شود اين دو تا از هم جدا تصور كرد.

«دنيايي كه الان من شما در آن زندگي مي كنيم دنيايي است كه در همه  عرصه ها دين را جدا  مي بينند مي‌گويند دين ربطي به حكومت ندارد، دين ربطي به هنر ندارد،  دين ربطي به ارتباط همسر و والدين و فرزند ندارد و …… پس دين به چه چيزي  ربط دارد؟  شما كه همه چيز را  از دين جدا كرده ايد. جواب مي دهند  دين يك رابطه خاص بين بنده و خدايش است و اينكه اين ارتباط چگونه است ما هم نمي دانيم. اما يك ارتباط خاص هست. يعني اينكه من مي تونم به روش دين داشته باشم شما هم به روش ديگر. يعني دزد مي تواند بگويد من با دزدي به خدا نزديك مي شود و شما بگويد من با نماز به خدا نزديك مي شوم …..

امام رضا(ع) در مسير حركت خودشان  اثبات كردند كسي كه در مسند امامت و حكومت معنوي بر دين و روح مردم است همان شخص مي تواند دنياي مردم را هم حكومت كند. لذا مي بينيم همينكه نزديك نيشابور مي شوند حديث معروف و سلسله الذهب از زبان ايشان بيان مي‌شود.

کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها.

کلام «لا إلهَ إلّا اللّهُ یعنی هیچ معبودی بجز الله نیست» دژ و حصار من (خدا) است پس هر کس به دژ و حصار من داخل شود از عذاب من امنیت خواهد یافت، و این شروطی دارد و من (علی بن موسی الرّضا) یکی از آن شرط‌ها هستم.

 

(چرا به اين حديث سلسله الذهب گفته مي شود چون سلسله سند حديث تماما معصوم هستند; عن علي ابن موسي الرضا، عن موسي بن جعفر، عن جعفر بن محمد، عن محمد بن علي، عن علي ابن حسين، عن حسين ابن علي، عن علي ابن ابي طالب، عن رسول الله)

 

زمانيكه به طوس مي رسند  مامون جلسه ايي  با شكوه برگزار مي‌كند و مي‌گويد كه من ميخواهم دراين جلسه ولايتعهدي علي ابن موسي الرضا را اعلام كنم و او پس از من جانشين است علارغم اينكه امام رضا(ع) سنشون ۱۰ تا ۱۵ سال بيشتر از مامون است.

امام رضا(ع) فرمودند من نيازي به اين ولايتعهدي ندارم .مامون اصرار مي كند و مي گوبد ما دوست داريم شما باشيد و اصلا حق شماست. امام رضا(ع)گفتند مامون اگر اين حكومت حق ماست پس دست تو چكار مي‌كند و اگر حق ما نيست پس چرا تو مي‌خواهي به كسي كه روي چيزي حقي ندارد او را در اختيارش قرار بدهي؟مامون در مقابل اين صحبت ساكت شد و جوابي نداشت شروع كرد به گفتن اينكه ما ارادت خاصي به خاندان رسول الله داريم و … بحث كاملا عوض كرد.

 نهايتا ولايتعهدي را به امام رضا(ع) دادند خيلي ها اين حرفها به گوششان نرسيد و همين امر باعث شدبسياري  از شيعيان تصميم به قتل امام رضا(ع) گرفتند و به قول امروزي ها مي گفتند امام رضا(ع) اخوند دربار شد و نون حكومت ظالم مي خورد و جلوي شاه تعظيم مي كند.

يكي از وجوه غربت سنگين امام رضا(ع) اين بود  كسي كه بايد جيره خوار خوان علي ابن موسي باشد ان كه معتقد به آبا و اجداد طاهرين علي بن موسي است سر فضاي مسموم ايجاد شده توسط مامون دشمن امام رضا(ع) شده است.

امام رضا(ع)  اوضاع را مديريت كردند و در همان جلسه اعلام كردند  ولايتعهدي را قبول مي كنم به شرط اينكه در نسب و عزلي دخالتي نكنم نه امضايي نه كار مهمي هيچ  انجام ندهم  يعني عملا اسمش هست رسمش نيست مامون نيز مجبور شد قبول كند. مامون مي خواست از اين پس كارهاي غير شرعي خودش را مستند به  شرعيت امام رضا(ع)كند  و امام رضا(ع) با اين كار  شرعيت رفتارهاي مامون را از دوش خودشان برداشتند.

 

سود ديگري نيز مامون با وليعهد كردن امام رضا(ع) كرد. مسلمانان حركتهاي زير زميني  شروع كرده بودند ((قديمي ها و محاسن سفيدهاي مي داند كه اگر انقلاب جمهوي اسلامي ايران در سال ۱۳۵۷پيروزي شد حركتش از  سالهاي ۱۳۳۲ توسط گروه هايي زير زميني انجام شده بود. (جمعيتها و احزاب) كم كم قدرت پيدا كردند و كم كم شبكه ايي ايجاد شد و با مديريت امام خميني به پيروزي رسيدند.))

 وقتي امام مسلمين به عنوان وليعهد جامعه مسلمين معرفي شد گروه هايي كه زير زميني تشكيل شده بودند و محوريتش اقا علي ابن موسي بود علنا مواضع خود را اعلام كردند. مامون بدون اينكه بخواهد يك حركت اطلاعاتي قوي براي شناسايي اين شبكه هاي زير زميني انجام دهد خيلي ها را شناسايي كرد.  مامون بسياري از بزرگان شيعه را به زندان كشيد و شكنجه داد و كشت و ضربه شديدي به اسلام زد .

اما اينكه گفتيم جنگ مامون با امام رضا(ع) جنگ علمي بود. (در كتاب احتجاج تبرصي مي توان تمام مناظره ها را در اين كتاب ديد)

وقتي مشهد مي رويم چون نمي دانيم ما زيارت چه كسي رفته ايم در حرم مي خوابيم، صحبت ميكنيم،‌جك ميگيم و …  و هواسمان نيست كه در محضر امام هستيم، امام معصومي كه از طرف خدا اجازه داره در كل عالم تصرف كند، اين امام از طرف خدا اجازه دارد مريض شفا دهد، اجازه دارد از خدا طلب خير براي عاقبت ما كند  و عاقبت خوبي در زندگي  براي ما رقم بخورد و… اين امام از جانب خدا اجازه دارد دعاي ما را مستجاب كند، اين امام در جماد عالم مي تواند تصرف كند حالا محضر چنين ادمي مي‌رويد بايد چطور استفاده كنيد؟

لذا مي‌گويند يكي از آداب زيارت اين است كه  تا حال زيارت داريد به حرم برويد و هر زمان خسته شدي به خانه برگرديد حرم جاي استراحت و خواب نيست و بعضي ها از زماني كه وارد حرم مي شوند از همان ابتدا  سرشان در كتاب دعا و قرآن هست تا زماني كه مي‌خواهند از حرم خارج شوند  كتاب  را مي بندند و مي روند. خوب شما امده ايد محضر امام مقداري بنشين با امام حرف بزن، امام را مخاطب خودت قرار بده از ايشون بهره ببر درخواست كن.

دور از تشبيه مثل اينكه شما براي ديدن حضرت آيت الله ناصري برويد و شما يه گوشه بشينيد  يك كتاب قرآن برداريد بخوانيد بعد پاشيد و  برويد. خوب يكم بشين از آقا استفاده ببر.

چون جايگاه امام را نمي دانند و نمي تونند با امام رابطه بر قرار كنند.

 

حضرت آيت الله توكل فرموند كه مير فندرسكي از علماي بزرگ شيعه شهر اصفهان بودند ايشان روحيه ايي خاص داشتندو  اگر مي‌شنيدند كسي با بالا ارتباط خاصي دارد حتما خودشان را به آن شخص مي رساندو از ارتباط شان سوال مي كرد. به گوش ايشان رساندند كه شخصي در هند هست كه عمر بسيار طولاني دارد شش ماه از سال خواب و شش ماه ديگر بيدار (برخلاف طبيعت انسان) است.

ايشان به هندوستان مي روند  و سراغ مرد هندي را گرفته و پرسان پرسان به در غاري كه مرد هندي در آن زندگي مي كرد رسيد. نگهبانان غار اجازه ورود به ايشان نمي دادند و مي‌گفتند:  الان كه شما امده ايد ايشان خواب هستند و به ما گفته اند فقط زماني بيدارشون  كنيم كه خاص ترين بنده خدا اينجا امده باشد. شما چه كسي  هستيد؟ جناب مير فندرسكي مي گويند من نوكر امام زمان هستم. انها متوجه صحبت مير فندرسكي نمي شوندولي وارد غارشدند و نزد مرد هندي گفتند كه فلان كس امده شما را ببينه.مرد هندي با شنيدن صحبتهاي نگهبانان بيدار شد.

علامه ميرفندرسكي از او پرسيد  شما چه كسي هستيد ودر  چه كسي تصرف كرده كه از خدا اين اجازه بزرگ را داشته؟

مرد هندي گفت:  مامون عباسي براي اينكه امام رضا(ع) را كوچك كند  از هر دين و آيين بزرگترين عالمش را دعوت كرد علما به باغ مربع شكلي وارد شدنددر وسط باغ يك ساختمان بود كه از هر ضلع اين باغ دري بازمي شد جلوي اين در، يك نهر آب به سمت مركز باغ جاري بود و دور تا دورآن  درختهايي بلندو بر شاخه  هر درختي يك قفس و در هر قفس يك بلبل و صداي اواز بلبلها اونقدر بلند بود كه صدا به صدا نمي رسيد. وقتي مي خواستيم وارد ان كاخي كه مامون تهيه ديده بود بشويم يك فرش بزرگ، قيمتي و سنگيني جلوي در اويزان بود و هر كسي مي خواست وارد شود سرباز بايد فرش را بالا مي زد تا فرش جمع بشود و فرد وارد شود.

همه علماي اديان وارد اين ساختمان شدند مامون براي ما صحبت كرد گفت: كسي ادعا كرده كه عالم است و من مي‌خواهم به او بفهمانم كه خيلي هم چيز بلد نيست. مي خواهم شما انقدر او را در فشار علمي بگذاريد تا در جواب سوالات شما بماند و به او اثبات شود چيزي نمي داند.(يعني تخريب شخصيت امام) در همين حين سربازي دوان دوان امد و گفت علي ابن موسي امد. همه ما بيرون رفتيم سريع ايستاديم و ديديم كه همين كه  اقا از در باغ وارد شدند درختهاي سر به فلك كشيده تعظيم مي‌كنند و وقتي ايشان رد شدند درختها به حالت اول بر مي گردند، تمام بلبلها ساكت شدند و سكوت باغ گرفت تا اينكه آقا رسيدند به در ساختمان  فرشي سنگيني كه به زور جابجا مي شد خود به خود جمع شد و بالا رفت .

من همانجا فهميدم كه اين مرد، يك ادم معمولي نيست و مامون ادم خبيثي است. آقا وارد شد و ما نشستيم . عالم مسيحي سوالات خودش مي خواست بپرسيد و هنوز سوالات عالم مسيحي تمام نشده بود كه خود اقا تمام جوابها را گفتند و اومدند سراغ نفر بعدي. طبق زمان بندي كه  مامون كرده بود  بايد اين مناظره بايد  طولاني مي شدو  به تعبيري يكي دو سه ساعت طول مي كشيد تا نوبت من شود ولي دقايقي بيشتر طول نكشيد كه امام همه را مجاب كردند و نوبت من شد.

من كه بزرگ بودايي هاي ان زمان بودم نوبتم شد گفتم : آقا من مي‌دانم كه شما ولي خدايي  و يقين دارم و مي خواهم به شما ايمان بياورم ولي قبلش از شما يك درخواست دارم. من از علماي گذشته شنيده ام كه از امامان و انبياء الهي  شنيده اند در اخر زمان شخصي مي آيد كه عالم را پر از عدل و داد مي‌كند  من مي خواهم ان ادم را ببينم.  امام گفتند: درخواستت مستجاب شد و من شيعه شدم

 اصل حرف: جمادات (اون چيزي كه حتي شعوري ندارد)  در برار امام تعظيم مي‌كنند در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم از صدقه سرشما درهاي رحمت آسمان باز مي‌شود، از صدقه سر شما خدا از آسمان باران نازل مي كند و اگر شما نخواهيد خير از كل عالم قطع مي شود و اگر در جايي حرفي از خير زده شود شما اول خير هستيد اخر خير هستيد و اصل خير شماييد.

 

 

 

 

ارسال دیدگاه

نظر خود را به ما بگویید.